اعتراف 3

 

 

یک سریال یا فیلمی بود خیلی سال پیش‌ها دیدم. یک جا دختره برگشت گفت: «من هیچ‌وقت شکست خوردن رو یاد نگرفتم. برای همین وقتی شکست خوردم...»

وقتی با یک شکست مواجه شده بود همه زندگیش به فنا رفته بود. دیگه نتونسته بود بلند شه و بعد از اون کل روزهایی که زنده بود رو به کلنجار رفتن با شکستش گذرونده بود

جریان مایی که دنبال قهرمان یا قهرمان‌نما هم می‌گردیم همینه. انگار می‌ترسیم از شکست و وقتی این شکست به چشم دیگران هم بیاد برامون سنگین‌تره. هیچ‌کس شکست رو به ذات دوست نداره، اما دوست نداشتن با وحشت داشتن متفاوته. بعضی اوقات دوست نداشتن ما به وحشت نزدیک می‌شه. اما این وحشتی‌ه که قطعا اتفاق می‌افته. باید مواجه شدن باهاش رو بلد بود. باید پذیرفت که معشوق/همسر/پارتنر من همیشه عالی و بی‌نقص نیست (همون‌طور که من نیستم). اشتباه می‌کنه، گاهی می‌شکنه، گاهی شکست می‌خوره و گاهی شکستش به چشم همه می‌آد

 

واقعیت اینه که من فکر می‌کنم نه تکیه‌گاه مطلق بودن لذت‌بخش و قابل تحمل‌ه، نه دائم تکیه کردنحمایت کردن همون‌قدر جذابه که حمایت شدن؛ اما هر دو حد دارند. نه انقدر باید حمایت کرد که به طرف مقابل حس ضعف و ناتوانی القا بشه و اعتماد به نفسش گرفته بشه، نه انقدر اجازه حمایت شدن داد که استقلال از بین بره و همینطور طرف مقابل حس کنه تمام بار من رو به دوش می‌کشهما در یک رابطه قرار نیست پدر یا مادر هم باشیم. قرار نیست یک طرف بچه‌ی نوزاد یا خردسالی باشه که دائم به مراقبت و حمایت و کنترل مادر/پدر احتیاج داره. چنین رابطه‌ای بدون شک رابطه‌ی سالمی نیست. از طرفی قرار هم نیست نسبت به هم بی تفاوت باشیم. البته میزان همه‌ی این‌ها بستگی به طرفین یک رابطه داره و تا حدی برمی‌گرده به سلیقه‌شون. اما به هر حال یک حالت طبیعی وجود داره که طیفی رو شامل می‌شه. بیشتر از اون رابطه حالت زندان پیدا می‌کنه و کمتر از اون رابطه‌ی دو دوست خیلی عادی یا حتی دو غریبه

 

من فکر می‌کنم این طرز تفکر و احساس چندان جنسیت‌بردار نیست. همه‌ی ما هم حس قدرت رو دوست داریم، هم حس حمایت شدن رو. و یک رابطه جایی‌ه که انتظار می‌ره خیلی از نیازهای ما رو برآورده کنه. از طرفی چنین رابطه‌ای باید دو طرفه باشد. دو طرف که هر دو در یک ردیف‌اند. منظور اینکه یکی بزرگتر رابطه و یکی کوچکتر نیست. حتی یکی مدیر و یکی اداره‌شونده هم نیست. اگر دو طرف برای رابطه‌ای تلاش نکنند دیگه رابطه‌ای باقی نمی‌مونه. نهایتش اینکه یک همزیستی‌ای وجود داشته باشه

 

برای من شخصا مطلوب‌ترین حالت اینه که حس کنم استقلالم حفظ شده، در عین حال بودنم برای طرف مقابل تفاوت معنادار داره با نبودنم (مسلما در جهت مثبت). و همین‌طور متقابلا خودم هم نسبت به حضور طرف مقابل چنین حسی داشته باشم

دوست دارم همه جا او از من قو‌ی‌تر نباشه، اما بعضی جاها بتونم روی دانش یا قدرت احساسی بیشترش حساب باز کنم (و او هم نسبت به من چنین حالتی داشته باشه). حرف و حس و دغدغه مشترک داشته باشیم. سطح فکری‌مان برای هم مسخره نباشد. حس می‌کنم اینکه بتوانم به همراهم افتخار کنم و مورد افتخارش باشم من رو بین گروه‌های اجتماعی که باهاشون در ارتباطم مقبول‌تر و جذاب‌تر می‌کنه. به هر حال کسی که همراه من هست نشان‌دهنده یک انتخاب‌ه. من انتخاب او بودم و او انتخاب من. چیزی که ممکنه من رو از اطرافیان یا سطح اجتماعی‌م طرد بکنه، کوچک بودن من در چشم اون آدم و مورد تحقیر بودنم هست که باعث می‌شه یک اینچنین حسی به دیگران هم القا بشه

 

پ.ن1: سعی کردم این حرف‌ها شعار نباشن و برای بیانشون حقیقتا به حس‌ها و تجربیاتم رجوع کنم

پ.ن2: متاسفانه این یک حقیقت انکارناپذیره که در خیلی از جوامع، از جمله جامعه‌ی ما، دائم این‌طور القا می‌شه که مرد مطلوب یک زن باید از اون به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، تحصیلی و ... بالاتر باشه و ویژگی‌های دیگه‌ای که امیررضا گفت را داشته باشه. و باز هم متاسفانه تاثیر این طرز تفکر و فرهنگ جاافتاده روی حس کسانی که دلشون نمی‌خواد این‌طور فکر کنن تقریبا انکارناپذیره. کاملا موافقم که باید از خودمون شروع کنیم و تلاش کنیم چنین دیدگاه‌هایی رو برای خودمون و اطرافیانمون از بین ببریم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه دوشنبه 26 فروردین 1392 ساعت 20:22

ری را ری را
دو تا پست اعتراف 1 , 2 رو خوندم و تقریبا همه اونچه که میخواستم بگم رو تو اینجا نوشتی. به نظر من در رابطه با همسر یا پارتنر زمانی احساس آرامش و شعف به آدمی دست میده که یک جاهایی حمایت کنه و یک جاهایی حمایت بشه، یک حوزه هایی بالاتر باشه یک حوزه هایی پایین تر. تساوی یعنی همین. منتها دو طرف باید آزادی کامل داشته باشن که بتونن در حوزه هایی که خودشون رو دارای استعداد میبینن پرورش بدن.مثلا میشه که دو نفر با سطح تحصیلات برابر وارد یک رابطه بشن و یکی که علاقه داره تحصیلش رو ادامه بده بدون اینکه نه خودش و نه همسرش دچار حس بد ناشی از ایجاد یک نابرابری بشن. تحصیل مال تحصیل علم تحصیل هنر و هرپیز دیگه ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد