جایی توی پانوشت مطلب قبلیم نوشته بودم که کمتر چیزی به بیمعنایی و بیهودگی اصرار یک زوج برای بحث بالغمآبانه دربارهی پایان دادن به یک رابطه ندیدهام. نوشتهام که وقتی کسی به هر دلیل اتمام یک ارتباط را به نفع خودش و یا هر دویشان میبیند، دیگر چمدانها بسته شدهاند اشکها ریخته شدهاند و مسخرهترین پُز ممکن در این وقت بحث عاقلانه و پخته و رسیدن ظاهری به نتیجهای دونفره است.
هنوز هم غالب جداییها را از همین جنس و مصداق همین تصمیمهای یکطرفه میدانم. اشتباه کردهام اما، بابت این تعمیم فراگیری که برای حرفم قائل بودهام.
گاهی دلت برای کسی میلرزد/دلش برای تویی میلرزد که به دوام دانسته و ندانسته مایه ی آزار هم میشوید و خون میکنید دل هم را نخواسته. گاهی کسی را میخواهی/کسی میخواهدت که دوست داشتن/دوست داشته شدنتان را سخت میکند توی ارتباطتان و برای روز به روز ادامه دادن رابطهتان باید صرف انرژی کنید و زحمت بکشید و متحمل رنج شوید و صبر کنید به عشق. گاهی دوست داشتنِ کسی و دوستداشتهشدن توسط او همانقدر که شیرین و بالنده و قشنگ است، میتواند تلخ و برهمزننده و آزاردهنده هم باشد.
دوست داشتن دلبر شیرینی گاهی مصداق بارز راه رفتن روی لبه ی تیغی است که در هر دوی سویش جهنم هولناکی از تنهایی یا قهر و دلخوری است، و روی خود تیغ محبتی که عین بهشت هست هم برای راه رفتن باید درد و زخمی شدن و پاره شدن پاها را به جان بخری و لبخند بزنی.
این نوع عشقِ آتشینِ واویلا-دار البته باب طبع دسته ی بزرگی از عشاق است و مهر و قهرهای دائمیشان را عین خر مست کیف میکنند. اما وقتی که آدمهای آرامی باشید و به بیآزار بودن عادت داشته باشید، جایی -دیگر- اینهمه آزار دادن و آزار دیدن به نهایت صبرتان میرسد، و دیر یا زود میرسی/میرسد به نقطه ای که باید تصمیم گرفت در مورد بودن در این رنجهای مداوم و یا جدایی از این ملغمه ی شیرینی و تلخی.
حالاست که احمقانگی حرف قبلی من میزند توی ذوق. گاهی حتی وقتی میبینی که دیگر نمیتوانی آزار دادنش و آسیب زدن نخواسته-ندانسته به محبوبت را تحمل کنی و تصمیم به بستن چمدان دلت میگیری، از عمق جان میخواهی که بنشینید بحثهای بالغمآبانه و شیک و پخته بکنید، با عقل و دل و آرام وجودیتان بگویید و بشنوید، و مثلا از او بشنوید/به او بگویید که حتی با تمام این رنجها هم خواستنی است. بگویید به او/بشنوید از او که بودنت حتی با تمام سختی های عالم فاصلهها بهتر است از نبودنت. که با همه ی مسائل آمده و نیامده میخواهیدش/میخواهدتان.
و در سکوت چمدانهای یکدیگر را دوباره باز کنید، لباس فاصله را از تن بکنید، و در آرامشی تلخ و شیرین این کنار هم بودنتان را با چای تازه دم گرمی جشن بگیرید.