کسالتی که قرار بود طنزی رمانتیک باشد

کمی جنبه ی طنز دارد و کمی واقعی است. اما همین است که موجود است.

یک چیزهایی برای منی که اسماٌ "زن"م توی رابطه هیچ خوب نیست. خوب نبودنش هم نه به این معنا که رابطه را رو به زوال میبرند یا طرفین را آزار میدهند یا معایبی ازین قبیل. چیزهایی که به طرز طنز-جدی‌ای خوب نیستند و توی "زن"ِ رابطه هم ازشان خنده‌ات میگیرد و هم دخترانه خجالت میکشی. چیزهایی که شاید آنچنان عوض‌شدنی هم نباشند.

مثلا اینکه من مردانه راه بروم و کلاه کپ سرم بگذارم و مردَم ناخن بلند کند و .... . تمام این فراتر رفتنها از کلیشه های جنسیتی از نظر من هم طرف را جذابتر و خواستنی‌تر میکنند و هم یکجورهایی غریب و عجیبند. 

خجالتِ خنده‌آمیز این ویژگیها بخصوص وقتی به حدّ اعلا میرسند که نه مربوط به یکی از دو طرف که مربوط به نسبتهای میان دو جزء رابطه باشند. مثل اینکه توی دختر بیشتر از پارتنرت غذا بخوری، اینکه موهای پارتنر مذکرت از تو  پرتر و بلندتر باشد، اینکه تو چاقتر یا بلندتر باشی، و یا او نازتر و با عشوه‌تر حرف بزند، صدای او لطیف باشد و صدای تو دورگه و پسرانه، ... الخ.


به شخصه عادت کرده‌ام که تا آنجا که میشود موقعیتهای نامعمول زندگی -خوب یا بد- را جدی نگیرم و با خنده‌ای از سر ناچاری از کنارشان رد بشوم؛ اما همیشه به این فکر کرده‌ام که اگر روزی بخواهم به اینطور موقعیتهای غریبی واکنش جدّی و فکرشده‌ای نشان بدهم آن واکنش چه خواهد بود. در واقع  این تفاوتهای فاحش کلیشه‌ای را اولا چطور باید ارزیابی کرد و بعد هم در برخورد رودررو و مستقیم با آنها چه کار باید کرد؟ 

نظرات 1 + ارسال نظر
Soroush_ez سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 10:41 http://entehaye-rahro-dase-rast.blogsky.com/

وب جالبیه !
موفق باشید !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد